Wednesday, January 16, 2013

باوركنيم...!

بعضي وقتها، زندگي مزه اش از يك به نرسيده هم گس تر ميشود، درست زماني كه بايد شيريني را تجربه كني، بايد با دهان تلخ سرو كله بزني. نميدانم چرا؟ نميدانم شما بگوييد حكمتي دارد، من هم...! من هم چيزي نميگويم ترجيح ميدهم با دهان تلخ چيزي نگويم چون دهان تلخ كلمات را تلخ ميكند و وقتي تلخ كند، تير هاي كلام تيز تر ميشوند، زهرآگين ميشوند، هرچي...! فراموش نشود چه ميخواستم بگويم...! ميخواستم بگويم، اين تلخي ها، لازم است، براي ما، بايد بچشيم، تا مزه ي خورده شكري كه روزي شايد، روزي قرار است مزه مزه كنيم، از صد عسل شيرين تر باشد...! 
فلسفه ي سختي ها اصلا همين است...! وقتي كسي را ديدي، تيري به قلبت روانه شد، نگران نباش، عاشقي هرچقدر سخت و تلخ، اما آخرش شيرين ميشود...!
باور كن سخت ترين روزهايي كه باور به هيچ چيز نداري و اميدت شايد نزديك هاي مدار صفر باشد، به اوج ميرسد و يكباره درخت صبرت شكوفه ميكند، اصلا شايد به بار نشيند...!

برعكسش هم صادق است دروغ چرا، در بدترين شرايط شايد بدتر از بد شود و شايد در بهترين شرايط بحراني...! نميدانيم، نميخواهيم هم بدانيم...! چون زندگي براي لحظه قشنگ تر است...! كسي به زمان سفر نكرده، باوركنيم، آينده زيبا تر از امروز نيست...! يعني هيچ روزي بهتر از امروز نيست...!

باور كنيم.

No comments:

Post a Comment