Thursday, January 10, 2013

چرا كوچ كردم؟

چرا انقدر سردرگمم نميدونم، نپرسيد چون اگه ميدونستم قطعا خودم جوابي براي خودم پيدا ميكردم. بعضي اوقات انقدر از خودم خسته ميشم، تصميم ميگيرم كوچ كنم. تصميم ميگيرم محيط جديد رو امتحان كنم، بعضي جاها مخاطب دلم ميخواد داشته باشم، بعضي وقتها دلم نميخواد. انگار بزني بري تو بيابون داد و فرياد كني كسي هم صداتو نشنوه. ولي بعضي وقتها دلت ميخواد كنفرانس بدي صد نفر بايستن برات دست بزنن..! :) پيش مياد. ولي اوج بحران اينجا نيست.

بحران دقيقا از جايي شروع ميشه كه بري محيط جديد، سعي كني خودت رو اصطلاحن آداپته كني، خودت رو منطبق كني با محيط جديد، يه مدت هم سر كني، ولي خودت از خودت خسته بشي، بگي نه، اين من نيستم. بكني بري از اونجا، بار و بنديلت رو بندازي رو كولت و بري بري بري اصلا مسيرش رو هم ندوني. نميدونم از كي شروع شد اين سردرگميم.  نميدونم از كي بود كه "من" دلم رو زد.
به هر حال اينجا محيطه جديده، اصلا هم اطلاعات كافي درباره اش ندارم، بلاگفا بودم، حالا اومدم اينجا. اميدوارم بتونم يه مدت زياد بمونم اينجا. خسته ام از اسباب كشي هاي پي در پي.

No comments:

Post a Comment