يك چيزهايي بي آنكه توان گفتن كلامي داشته باشند، طوماري برايت حرف ميزنند، درست مثل چشمانش.شبانه روز هم كه باخودت كلنجار بروي تا دور عاشقي يك خط قرمز بكشي، ميگردد دنبالت و كنجي خفتت ميكند.
بدتر از همه اين جنگي كه ميخواهي پيروزش تو باشي اما، تبديل ميشود به يك درد، و آخر هيچ.
امان از روزي كه اين فرياد درون، تبديل شود به سكوتي مرگبار، و تنها لبخندي مضحك تحويل اطرافيانت دهي.
No comments:
Post a Comment